ریحانه ریحانه ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

ریحانه کوچولو نابغه بزرگ فردا

بالاخره اومدی!!!

ساعت حدود 6 بود. من خونه بودم و واقعا نمیدونستم دارم چیکار میکنم...داشتم از نگرانی می مردم. چند ساعتی بود که از فاطمه خبر نداشتیم . فقط تو دلم دعا می کردم و از خدا میخواستم که خواهرم به سلامتی بچه اش رو به دنیا بیاره. ناخوداگاه داشتم اشک میریختم. یه نگاه به ساعت انداختم ... چند دقیقه ای میشد که اذان رو گفته بودن. تصمیم گرفتم واسه آرامش خودم هم که شده وضو بگیرم و نمازمو بخونم. با صدای تلفن دلم هری ریخت پایین ... وقتی صدای مامانم رو شنیدم (که معلوم بود کلی قبلش گریه کرده) که خبر سلامتی فاطمه و نی نی شو بهم داد، کلی ذوق کردم و خدا رو شکر کردم. اینبار هم اشک ریختم...ولی اشک شوق. خاله به دنیا خوش اومدی   عشق...
10 فروردين 1390
1